۱۳۹۰ شهریور ۱۰, پنجشنبه

حرفی با تو،

 تویی که ادعا کردی با بقیه فرق داری، 


یادته چطور اومدی تو زندگیم؟ یادته مریم بی اعتماد بود و یادته باورت نداشت؟ یادته میگفت تو هم مثل بقیه تنهام میذاری؟؟ یادته چقدر گریه کردی تا باورت کنم؟ یادته میگفتی چرا به چوب آدمای قبلیه زندگیت من رو میرونی؟ یادته جلو دوستام گفتی من مریم رو دوسش دارم اما اون باورم نمیکنه؟یادته چه شبها تا صبح پشت تلفن یا اسکایپ یا شبایی که پیش هم بودیم گفتم تو باید اول خودت رو بشناسی ؟ میگفتی مطمئنم چی میخوام.. یادته گفتم خواستن کافی نیست میدونی باید پیه خیلی چیزا رو به تنت بمالی ؟ میدونی بچه هات،  خونواده ات ،دوستات، حتی شوهر سابقت ممکنه نپذرن بعد سالها تو رو توی رابطه ی لزبینی ببینن؟؟ یادته همچین محکم جوابم رو میدادی و میگفتی تا حالا نمی دونستم و به خاطر بقیه زندگی کردم اما حالا که فهمیدم میخوام واسه خودم زندگی کنم.. که من پیش خودم گفتم واقعا تصمیمت رو گرفتی.. یادته چه کارا کردی تا منه بدبین به ادعای عشق و عاشقی رو رام کردی؟ یادته وقتی بلاگ قبلیم رو خوندی و ماجرای فریبا رو خوندی زنگ زدی به من گریه کرده بودی جوری که صدات در نمی اومد؟؟ یادته اولین بار اونجا و بعد بارها گفتی چرا اجازه دادی فریبا اینقدر اذیتت کنه؟ یادته گفتم شاید من رابطه های کوتاه داشتم اما تا حالا فقط با فریبا رفته بودم زیر یک سقف، وقتی با کسی برم زیر یه سقف که عشقم باشه و دوستم داشته باشه به راحتی همه چیز رو نمیذارم خراب بشه... اونقدر میجنگم تا اون رابطه به آخر نرسه همه تلاشم رو میکنم الانم اونه که پشیمونه و من وجدانم راحته که همه ی تلاشم رو واسه درست کردن رابطه کردم... فلانی یادته بارها بعد این جریان چه حرفای قشنگی زدی؟ یادته گفتی کاری میکنم تمام تلخی های زندگیت فراموشت بشه گفتی کاری میکنم از لحظه لحظه ی زندگیت از این ببعد لذت ببری.. گفتی اگه تا حالا زندگی همش روی بدش رو بهت نشون داده من روی خوش زندگی رو نشونت میدم............................
یادته یه شب گفتم فلانی باهام بازی نکن، گفتم اونقدر دهنم سرویس شده بسمه.. اگه  میخوای فقط شروع کنی که تجربه کنی من بسمه به قدر کافی موش آزمایشگاهی بودم.. گفتم جون کندم تا رسیدم به اینجا .. حتی تو غربت تا پای مرگ هم رفتم حالا میخوام زندگی کنم.. اومدم اینجا مریمی که 30 سال تو ایران و ترکیه تخریب شد رو از نو ساختم و دارم کم کم به آرامش میرسم.. گفتی آرامش بهت میدم .. همه ی بدیها ی زندگیت رو جبران میکنم فقط تو هم قدمی پیش بذار....
دیدی؟؟ دیدی تو هم یار وفا دار نبودی؟ دیدی تو هم نه تنها خاطرات بدم رو از ذهنم نشُستی بلکه زخم هام رو دونه دونه باز کردی و همونجور که بهم ابراز عشق میکردی و من رو هر روز عاشق خودت میکردی.. همنجور که من رو آلوده و وابسته ی مهربونیات میکردی اونقدر بهم نزدیک شدی تا روی دونه دونه ی زخمام نمک بپاشی
دیدی چقدر راحت دلم رو بازی دادی... دیدی چه راحت نابودم کردی؟؟


نمیدونم ... شاید ... ادامه داشته باشه...

۱ نظر:

E.Ba گفت...

من ناشناســـــــــی از جهانی دگرم.